گفت: با من راحت باش اگه چیزی تو دلت هست بهم بگو خندیدم و سكوت كردم __ :من مثل دوستت هستم بگو راحت باش __ : ازش بدم نمیاد __ : ای كلك قرار شد راحت باشی دیگه __ : خب ازش خوشم میاد __ : فقط همین؟ مطمئنی؟ __ :آره .......یعنی می دونی .......یه كم بیشتر .......دوسش دارم __ : یعنی چقدر؟ ترسیدم : كم!!!! __ : یعنی اگه ازت بخوام دیگه دوسش نداشته باشی چی؟ می شه ؟ باهام راحت باش بگو __ : نه نمی تونم __ : یعنی خیلی دوسش داری ؟ نكنه عاشقش شدی؟ آروم ولی مطمئن : آره عاشقشم ادعای دوستی می كرد ولی معلوم بود چیزی از دوست داشتن نمی دونه ادعای صمیمیت می كرد ولی می شد فهمید كه با من و احساسم چقدر غریبه س! ادعا می كرد عشق رو می شناسه ولی . . . . افسوس كه من قربانی همون ادعا هستم !
نظرات شما عزیزان:
|